زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای که خـیال رفـتن از این خانه داری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری نه سال با تو زندگی چیز کـمی نیست بعـد تو من مـیمـانـم و دل بیقـراری بعد تو من میمـانم و یک شهر دشمن اصلاً تو جای من خودت طاقت میآری از گـریههای هر شبت خرده گـرفـتـند حـتـی درون خــانـهات بـیاخــتـیـاری چـشـم تـمـاشـای تـو را حـتـی نـدارنـد با اینکه تو با هـیـچکـس کاری نداری پهلوی مجروحت شده باعث که شبها تـا صـبـح بـیـن بـسـتـرت لالـه بکاری دیـگـر خـبـر دارنـد حـتـی بـچـههـایت با پلکهای خـسـتهات شب زنـدهداری پـا مـیشـوی بـا زحـمـت بـسـیـار امـا دیدم که دسـتت را به پهـلـو میگذاری شد کار من زانـو بـغـل کردن ولی تو کاری نداری جز همین لحظه شماری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری ای آنکه میل رفـتن از این خانه داری |